پری آبی مهتاب
شبی
عاشق شد
!
عاشق شاعر شوریده سری
که شبان مهتاب
غرق در افسون آبی ماه
می شکفت در دل بی تابش
گل شعر
!
پری سپید مهتاب
سرا پایش شور
در میان هاله آبی عشق
پرده ازراز نهانش بر داشت
...
شاعر آشفته
از پس بهتی ژرف
زیر لب زمزمه کرد
:
من سرا پا شعرم
از دل من دست بدار
!!!
پری آبی مهتاب،دگر هیچ نگفت
در دل سیاهی غم گم شد
قطره اشکی گرم
بر دل دفتر شاعر بچکید
!شعله زد دفتر و خاکستر شد
دیو تاریکی ،شاعر را در بند کشید
گل شعر د ردلش پرپر شد
...
پس از آن شب
هر گز
شاعر دلداده
هیچ شعری نتوانست سرود
!!!!!
غزل.س
سلام هرچند یه بار بیشتر شما به وبلاگ من سر نزدید اما با نوشته هاتون طوری منو افسون کردین که بی برو برگرد هر وقت سیمم وصل میشه و با تنهایی خودم connect میشم به دریای دل تنها فانوس دریایی وبلاگ شماست که تو address baram جا خوش می کنه پس تمنا می کنم به دونه هیچ چشمداشتی هروقت خونه ی دلتون رو up کردین یه خبر به این دل خسته بدین
شاد باشید و سبز مثه دست نوشته هاتون
سلام خیلی خیلی ممنونم
من هم یک بار به بلاگتون سر زدم ولی همین یک بار به اندازه یک دنیا بود قلم و احساس شما فوق العاده است
چشم حتما
سبز باشید
salam ,khoobi?tbghe mamool poste bisti gozashte boodi,mehraboon manam up hastam bodo
سلام خیلی خیلی لطف دارین مرسی حتما سر می زنم عذر می خوام تا امروز فر صت نکرده بودم ولی حتما سر می زنم
salam,bazam migam mese hamishe postet vaghean alie,meraboon man up hasam plz sar bezan
سلام مرسی از این همه لطف نوشته ها و کارهای هنری شما هم بیسته امروز فرصت کردم سر بزنم عال یبود عالی